این مقاله به تحلیل چرایی تداوم توسعهنیافتگی با رویکرد اقتصاد سیاسی ایران میپردازد و با تلفیق سه چارچوب نظری، مدلی مفهومی برای تبیین انسداد توسعه ارائه میدهد. نخست، نظریه نهادگرایی جدید، بر اهمیت نهادهای رسمی و غیررسمی در شکلدهی به مسیر توسعه تأکید میکند و نشان میدهد که ایران بهجای نهادهای فراگیر، درگیر ساختارهای رانتی و انحصاری است. دوم، مفاهیم «پادشکنندگی» و «قوه سیاه» از دیدگاه نسیم نیکولاس طالب، چارچوبی برای تحلیل رفتار سیستمها در مواجهه با بحران ارائه میدهد؛ در حالیکه بسیاری از جوامع از بحرانها میآموزند و تقویت میشوند، ساختار تصمیمگیری در ایران در برابر بحرانها واکنش انقباضی دارد و نخبگان تصمیمگیرنده از تبعات تصمیمات خود مصوناند. سوم، تحلیل جامعهشناختی علیرضا قلی، نشان میدهد که چگونه انسداد تاریخی قدرت و حذف نخبگان اصلاحطلب، مانع از نهادسازی مدرن و شکلگیری دولت توسعهگرا در ایران شده است. در مجموع، یافتههای پژوهش حاکی از آن است که ترکیب ناکارآمدی نهادی، غیبت پوست در بازی، اقتصاد رانتی و نخبهزدایی تاریخی، موجب شکلگیری چرخهای خودتقویتشونده از توسعهنیافتگی در ایران شده است. اصلاح این وضعیت مستلزم بازآرایی نهادی، توزیع عادلانه قدرت و شفافسازی مسئولیت تصمیمگیرندگان است.