از مهمترین بحران های عصر حاضر، بحران اوکراین میباشد. بحران مذکور از جدیترین تنشهای بعد از جنگ سرد بین روسیه و غرب به شمار میرود. این بحران از منظر های مختلفی حائز اهمیت و بررسی است. از انجاییکه قدرت های جهانی بر اساس منافع ملی و کسب قدرت بیشتر در این بحران مداخله کرده اند و از سوی دیگر باتوجه به نقش مهم هویت ها و هنجارها در شکل دهی بحران و همچنین منشا و پیامدهایی که دارد بررسی آن از منظرهای گوناگون ضروری است. ازاینرو دو نظریه مهم روابط بین الملل یعنی رئالیسم و سازه انگاری در تبیین بهتر این موضوع میتواند راه گشا باشد. بدین ترتیب سوال اصلی پژوهش اینگونه مطرح میشود که، ریشه ها و پیامدهای بحران اوکراین از منظر رئالیسم و سازه انگاری چیست؟ فرضیه پژوهش گویای این است که از منظر واقع گرایان، منشاء بحران اوکراین را می توان به جنگ قدرت و منافع ژئوپلیتیکی نسبت داد و انظر سازه انگاران برخورد هویت ها و روایت ها منشا بحران مذکور بوده است. همچنین از پیامدهای آن به ترتیب میتوان به توزیع مجدد قدرت و شکل گیری هویت ها ورایت های جدید اشاره کرد. یافته های پژوهش حاکی از آن است که برطبق نظریه رئالیسم الحاق کریمه به روسیه و حمایت از جنبشهای جداییطلب در شرق اوکراین را میتوان تلاشی برای حفظ نفوذ و کنترل خود بر منطقه دانست. اقدامات روسیه ناشی از تمایل این کشور برای جلوگیری از همسویی اوکراین با غرب، به ویژه ناتو، و بالقوه به چالش کشیدن منافع روسیه بود. از طرفی دیگر سازهنگاران استدلال میکنند میل مردم اوکراین برای ادغام نزدیکتر با اتحادیه اروپا و آرزوی آنها برای اصلاحات دموکراتیک را می توان بیانگر هویت و تمایل آنها برای آینده ای متفاوت دانست. همچنین از نظر پیامدها، واقعگرایی نشان میدهد که بحران اوکراین منجر به توزیع مجدد قدرت و نفوذ در منطقه شده است. درحالیکه سازه انگاران استدلال میکنند که بحران منجر به ارزیابی مجدد هنجارها و شکلگیری هویتهای جدید، هم در داخل اوکراین و هم در جامعه بینالمللی گستردهتر شده است. روش پژوهش این تحقیق بر اساس روش توصیفی- تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای است.